همیشه فکر میکردم فقر میتواند چه اشک های نریخته را جاری کند و دل آدم ها برای نداشتن چه نبودن ها بگیرد اما حالا که بعضی ها چشم انتظار مسافرشان هستند -مسافران یا پدرانی که قرار است حاجی وارانه با چمدانی از سوغاتی رنگارنگ از طلا و چادر برگردند یا جوانانی که برای خاطره سازی ماه عسلشان عازم شدند- و زیرنویس شبکه خبر را بدون پلک زدنی دنبال میکنند و یکی هم مثل تلفن چی های زمان جنگ هی شماره میگیرد فلان کس فلان جا و نتیجه اش بی خبری است ، من کمی دلم آرام است که فقر ما را از این سفر معاف کرده و عیدها بجای چشم انتظاری کنار هم هستیم و برای نبودن فلان کس و نداشتن فلان چیز غصه میخوریم .
+ عنوان ، عنوان ِ شعری از اردلان سرفراز است.