اصولا وقتی من دلتنگ اینجا و آدماش میشم یه بازدید خیلی یواشکی طوری میزنم؛ وبلاگاتونو یه نگاهی میندازم و احتمالا کامنتت های پرمهر قدیما رو میخونم یکم دلم وا میشه. الان تقریبا بیشتر از سه ماهی میشه که فکرم درگیر وبلاگ نشده و دلتنگی راجع به نوشتن به سراغم نیومده. اما دو روز پیش تو محل کار خیلی اتفاقی وقتی داشتم کار خانم سالاری رو انجام می دادم یاد آخرین پستم که به بهونه ی کامنت گذاشتن بلاگری که جواب نامه های منو میداد افتادم و یه نیروی عجیبی باعث شد اون همه کار انجام نداده رو رها کنم و بیام ببینم بالاخره چشمم روشن میشه؟!
فقط نمیفهمم چرا این نیرو سه ماه پیش نیومد بچسبه به من و انگشتامو واردار کنه به لاگین شدن! هر چی که بود متوجه شدم که دلتنگ شده بودم و هممون میدونیم این حس لعنتی چه نیروی فوق العاده ای داره :)