ذائقه جات

می‌تواند یک اتفاق واقعی باشد

شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۰۰ ب.ظ

دختر حرّافی نبود ؛ همیشه در چند جمله‌ی کوتاه منظورش را می‌فهماند . اهل‌ ِ توضیح ‌ِ اضافه و دلیل و توجیه برای کارهایش هم نبود اما اینبار را مجبور بود توضیح دهد ؛ محمد دلش را به او باخته بود و خودش را مسئول این میدانست تا با کلی دلیل منطقی محمد رو از ادامه‌ی فکر کردش بهش منصرف کند . او میدانست که در این لحظه‌ها محمد شرایط خوبی ندارد و باید خیلی آروم بدون بی‌احترامی محمد را با اشتباهش روبرو کند اما امان از عاشق ، کور و کر می‌شود و جز خواسته‌اش -معشوق- چیزی نمی‌خواهد . تصمیم سختی بود اما دختر مصمّم به اجرای تصمیمش بود ؛ گفتن ِ حقیقت آخرین تیر بود و از زمانیکه "دوستت ندارم" را گفته‌است ، از محمد خبری نیست .

۹۴/۰۴/۲۰

نظرات  (۸)

۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۷:۰۳ محمد عباسی
با سلام خدمت شما دوست عزیز بنده با مطالب جدید آپ هستم اگر خواستید یک سر بزنید اگر اومدید خواهشا نظر یادتون نره
hamechizz.blog.ir
۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۷:۰۴ علی مهدی زاده
http://raefipor313.blog.ir/ برای دانلود سخنرانی ها زیبای استادرائفی پور به وبلاگ من بیایید با تشکر
باسلام.
حتما شما هم مثل من مطلب جدیدم را بخونید و نظر بدید.
تک تک نظر ها را بررسی و حتما بهتون سر می زنم.

عنوان مطلب:    خدا را زنانه صدا کنید!
لینک مطلب:   http://masira.ir/index.php?newsid=175   
۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۸:۰۴ مترسک ‌‌
:(
پاسخ:
:(
خانه ی نو مبارک :)
پاسخ:
ممنونم :)
خیر مقدم :*
فقط میشه گفت :

امیدوارم خدا آخروعاقبت همه مونو ختم به خیر کنه .. 
پاسخ:
با این وضع تفکرات آره :|
خیلی سخته، خیلی . . .
پاسخ:
برای هر دو طرف آره :|