بی پدر بی مادر بی همسر بی فرزند
پنجشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۲ ب.ظ
هادی در خواب سکته میکند، هما در آمریکا هم سرطان جانش را میگیرد، رمی جمرات میشود قتل گاه و سراب آب اینبار پایان خوشی ندارد، اصلا بعید* نیست که یکی از همین روزها مرگ همنشینم شود و سایه اش ترس به جانم بیندازد و رفتن را سخت کند. پس اینرا مینویسم که یادم بماند باید وصیتم را خیلی زود ثبت کنم و از تمام دلبستگی ها رها شوم و تپش های قلبم را جدی نگیرم و قلب مرده ام را بپذیرم.
*این بعید نبودن برمیگردد به حس و حالی که در وجودم آمده و اینکه آینده ام در هاله ای از ابهام است و اینکه امیدم در قبرستان چال شده و هیچ وقت حس و حالم دروغ نبوده و همیشه یک نتیجه ای در ورای حس و حال عجیبم بوده است.
۹۴/۰۷/۰۹