ذائقه جات

دلی به وسعت رشته کوه های آلپ

سه شنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۵۵ ب.ظ

در آخرین خانه محله باتومی (محله فقیر نشین گرجستان) پیرزن تنهایی زندگی میکرد . اهالی آنجا پیرزن را بدلیل پیش بینی های دور از انتظاری که داشت عجوزه نام گذاشته بودند ؛ بچه ها از ترس دیده شدن در مقابل پیرزن در محله هایی دورتر از آنجا بازی میکردند و زن ها از هم صحبتی با پیرزن در هراس بودند . این اواخر خبر بهمن کوه های آلپ را زودتر از سازمان هواشناسی حدس زده بود و برای فرزندانش که راهی آنجا بودند آرزوی برگشت داشت . پیرزن حتی بعد از اعلام حادثه از جان باختگان که تنها پسرش بود و بازمانده ای که بعد از دو روز پیدا شد باخبر بود و پیش بینی اش دوباره درست از آب در آمده بود و دخترش از بهمن سنگین جانی سالم بدر برد . با این همه بدبینی مردم و نادیده گرفته شدن توسط فرزندانش اما پیرزن دلش همچنان برای پسرش جورج تنگ میشد و او را باتمام سرپیچی هایش بخشیده بود .

+ اون چیزی که توی ذهنم بود و این چیزی که نوشتم کمی فرق داشتند !

بعدا نوشت : یا حتی میشد نوشت جورج مفقود میشود اما مادرش به زنده بودنش ایمان دارد و بعدها یک گروه کوهنوردی او را در کلبه ای پیدا میکنند.

۹۴/۰۵/۲۰

نظرات  (۱۲)

چ جالب و عجیب :|
پاسخ:
عجیب که بود ... جالبیش رو نمیدونم :|
خیلی خوب بود
پاسخ:
واقعا؟ چقد خوب :)
آخی...
پاسخ:
???? :)
چرا به بچه هاش نگفت که پیشش بمونن و نرن آلپ؟
پاسخ:
گفت ولی اونا رفتن ... بچه ها کلا بی وفان !
عه تو باتومی انریکه کنسرت داشت :)))
پاسخ:
جدی ؟ خب به سلامتی :)
۲۱ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۵۶ آقای سر به هوا ...
خیلی خوب مینویسی .
ممنون که بهم سر زدی ...
پاسخ:
نه بابا شوخی بود دیگه ؟
شما بهتر مینویسی :))
خواهش میشه !
پیر زن همیشه نگران ...
پاسخ:
دقیقا ... نگران خانواده !
۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۵۹ فاطیما کیان
و پیر زن سعی داشت خوشبین باشد ....
پاسخ:
سعی داشت ولی حرف اول و آخر رو دلش میزد .
گنگ بود.
پاسخ:
هرچی بچه ها سرپیچی بیشتری کنند زندگی گنگ تر هم میشه !
۲۳ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۲۸ آناهــیــ ـــتا
دلم خواست این مجسمه ی توی عکس رو داشتم :)
پاسخ:
آره خوبه :)
عجب!
پاسخ:
عجب :)
جالب بود :)
ممنون بابت لینک
پاسخ:
:)
خواهش میشه :)